- گردن زدن
- گردن کسی را با شمشیر قطع کردن
معنی گردن زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- گردن زدن
- گردن کسی را بریدن سر بریدن کشتن: از این در پیش من جز در حدیث عرض سخن گویی گویم گردنت بزنند
- گردن زدن ((~. زَ دَ))
- کشتن، سر بریدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
با کف دست بر پشت گردن زدن
آنکه یا آنچه گردن کسی را با شمشیر قطع کند، میرغضب، دژخیم
جلاد
بونکیدن بر پا کردن اردو بر قرار ساختن لشکر گاه
کسی را لگد زدن با لگد راندن تیپا زدن زهکونی زدن
کنایه از تسلیم شدن، اطاعت کردن، تن در دادن
زیوری که زنان به گردن خود ببندند، گلوبند
کنایه از هنگام سخن گفتن یا نوشتن از مطلبی به مطلب دیگر پرداختن
حلقه زدن
راه بر گردنه بند
آنکه گردن دیگران را بشکند، جلاد دژخیم
اطاعت کردن، مطیع شدن
آنچه که بدان گردن را بندند، رشته ای مزین بگوهر ها (اصلی یا بدلی) که برای زینت بر گردن آویزند گلوبند عقد سمط
در اثنای سخن مطلب را بمنظور و مقصود خود کشیدن: بوصل اگر چه گریزی زدیم در خطریم تو و حمایت زنهاریان خود زنهار. (ظهوری)
متحرک شدن حرکت کردن براه افتادن جریان یافتن: الپتگین ترکی خردمند بود و ممیز او را (اسکافی را) عزیز کرد و دیوا رسالت بدو تفویض فرمود و کار او گردان شد
سنگین شدن وزین گشتن، یا گران شدن رکاب. فشار آمدن بر رکاب تا مرکوب تند رود، بشتاب رفتن، یا گران شدن سر. سرگران شدن تکبر ورزیدن، یاگران شدن سر از خواب. بخواب رفتن: زضعف تن شده ام آن چنان که گر بمثل گران شود سرم از خواب بشکند کمرم. (جامی) یا گران شدن عنان. کشیده شدن عنان اسب برای متوقف ساختن آن، دارای بهای زیاد شدن مقابل ارزان شدن
اشک ریختن: چندان که زدم گریه باین شعله جانسوز ساکن نشد آتش زدرون آب زبیرون. (میرشاهی)
((~. بَ))
فرهنگ فارسی معین
پیرایه ای معمولاً از سنگ ها یا فلزهای قیمتی که آن را خانم ها به گردن می آویزند، گلوبند
گره بستن، گره دادن، گره در چیزی انداختن
عقده زدن، بستن
fazer um nó
einen Knoten machen
zawiązywać węzeł
завязывать узел
зав'язувати вузол
hacer un nudo
faire un nœud
fare un nodo
een knoop maken